» تمامی کالاها و خدمات این فروشگاه ، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه میباشند و فعالیتهای این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است .
فروشگاه ساز رایگان فایل فروشگاه ساز رایگان فایل
تحلیل و مقایسه ی داستان های غنایی در کتب درسی محمدزاهری 1394/12/02 دسته بندی : رشته علوم انسانی 3

ویس و رامین

     رامین در آن جا با دختری به نام « گل » از شاهزادگان ازدواج کرد اما گل هیچ گاه نتوانست جای ویس را بگیرد و رامین دوباره با وساطت دایه و یادآوری پیمان وفاداری خود به نزد ویس بازگشت ویس و رامین تصمیم گرفتند حکومت را از موبد شاه بگیرند. رامین خزاین کاخ را به تاراج برد و حکومت مستقلی تشکیل داد و حکومت های اطراف را با خود متحد کرد و جنگی بین دو برادر درگرفت اما شاه قبل از شروع جنگ با حمله گراز کشته شد و رامین به پادشاهی رسید و ویس هم در مقام شایسته خود که ملکه بودن است باقی ماند. در این میان دایه ، واسطه ای است که همیشه حتی پس از ازدواج ، ویس را تنها نگذاشت و به خواست ویس ، طلسمی ساخت که بین موبد شاه و ویس جدایی ایجاد شود. همین دایه بود که انگیزه عشق رامین را در قلب ویس ایجاد کرد و ویس را از افسردگی و ناراحتی ازدواج با موبد نجات داد و در تمام روابط ویس و رامین ، همراه و پشتیبان آنها بود . اوست که پیشنهاد تصاحب تاج و تخت شاهی را به کمک رامین به ویس می دهد و سرانجام ویس را ملکه درباری ساخت که همسر دلخواه خود را به دست آورد.دایه از خوش زبانی ، کاردانی و جادوگری برای رسیدگی به اهدافش استفاده می کرد و در این راه از توهین و تنبیه شاه و دیگران هراسی نداشت . او دایه ای متعهد نسبت به ویس بود و شجاعانه تمام مصائب را تحمل کرد.

لیلی و مجنون

     لیلی و مجنون در کودکی در مکتب به هم علاقمند شدند مجنون آن قدر سرمست عشق شد که در کوچه و بازار از لیلی سخن می گفت و شعرهایی درباره او می خواند و با این کار همه را از موضوع با خبر کرد . خانواده مجنون وقتی آگاه شدند لیلی را پنهان کردند اما ملاقات مخفیانه لیلی و مجنون ادامه داشت پدر مجنون که سخت به یگانه پسرش علاقمند بود به خواستگاری لیلی رفت و وعده های دلپذیر فراوانی به پدر لیلی داد اما پاسخ رد شنید و پدر لیلی گفت بهتر است که اول فرزند خویش را درمان کنی مجنون با شنیدن خبر فوق ، افسرده و منزوی شد و پدرش او را برای درمان و نجات از جنون عشق ، به کعبه برد ولی دید که فرزندش در جوار کعبه رسیدن به اوج عشق و طول عمر لیلی را آرزومند است . قبیله مجنون برای حفظ آبرو و جلوگیری از بدآموزی کار مجنون قصد داشتند او را بکشند مجنون با خبر شد و سر به بیابان گذاشت تا اینکه به نجیب زاده ای به نام نوفل برخورد کرد. نوفل جوان بزرگواری بود که با شنیدن ماجرای مجنون تمام امکاناتش را در اختیار وی گذاشت تا او را به وصال لیلی برساند . حتی دوبار با قبیله ی لیلی جنگید بار اول به علت کمبود سپاه مجبور به صلح شد اما شکایت مجنون او را به جنگ مجدد وا داشت نوفل بار دوم پیروز شد اما وقتی خواهش و زاری پدر لیلی را دید که اصلاً با ازدواج آن دو موافق نبود ، از کار خود دست برداشت . بدین ترتیب مجنون به شدت ناامید شد و شکوه سرداد که مرا : « تشنه به لب فرات بردی/ ناخورده به دوزخم سپردی » پس از آن شکست ،جنون قیس شدت یافت به طوری که هر چه می دید به یاد لیلی می افتاد .چشم های زیبای آهوان و پرهای مشکین زاغ او را هر لحظه به یاد لیلی می انداخت و در شکنجه فراق روزگار می گذرانید ، بالاخره برآن شد تا با لیلی رو به رو شود تا تصمیم نهایی او را دریابد اما لیلی همیشه با سکوت جواب مجنون را می داد و قیس هم سخت بی قرار بود و آن قدر رفتارهای ناهنجار نشان داد که همگان بر دیوانگیش صحه نهادند. پدر لیلی پس از این واقعه با اطمینان خاطر او را به عقد ابن سلام درآورد که از چند سال پیش موافقت پدر لیلی را جلب کرده بود ومنتظر بود تا لیلی به سن مناسب ازدواج برسد ابن سلام هم عاشق لیلی بود اما لیلی دل در گرو قیس داشت . با این حال ، لیلی به شدت پای بند سنت های قبیله ای بود از این رو هیچ گاه در برابر خواسته پدر .....


خرید و دانلود | 2,300 تومان
نوع فایل :word | تعداد صفحات :15
گزارش تخلف به پلیس سایت
مطالب مرتبط